از نخلستان تا خیابان

http://www.iricap.com/images/book/book-big-060911025849-Nakhlestan.jpg


و تهمت، صلهَ شعرهای من شد!

دل تنگ نیستم

و کفی بالله شهیدا

ببخشید اگر پایم را

از گلیمم بیشتر دراز کردم

تقصیر کوچکی گلیم بود!

 

سکوت کردم،

واژه ها به من سیلی زدند!

سکوت کردم،

تقدیرنامه ها مرا سرزنش کردند!

سکوت کردم،

واژه ها چون گدایان سمج

مرا التماس کردند!

حق با جازهای تالار وحدت بود

شاعر باید دست بزند

شاعر باید بست بزند!

 

شاعران وقت شناس همیشه سر وقت می رسند

شاعر وقت شناس یعنی شاعر هواشناس

پس از ده سال هوا مساعد شده است

آن قدر که می شود از دربار فرح و جشن های تخت جمشید

تا کنگرهَ حافظ را با سر دید

و در برگشت از خیابان حافظ سردرآورد

شاعر وقت شناس کسی ست که نان را

              به نرخ روز می خورد

در میتینگ های ادبی

از سالن هتل های مجلل سر در می آورد

شاعر وقت شناس باید فقط زیبایی ها را ببیند.

 

مهم نیست اگر صندلی های چرخدار

چرخ غرور می زنند!

مهم نیست اگر به اسلام، وصلهَ ناجور می زنند!

شاعر باید مگسش را بپراند

شاعر باید چشمش کور باشد

راستی اگر راست می گویی قصیده ای بگو!

 

روی گل می نشستم

اگر حرمت گل ها را داشتند

در لاک خود فرو می رفتم

اگر ناخن های لاک زده

صورت انقلاب را نمی خراشیدند،

حتی شاید به پارتی می رفتم

اگر پارتی بازی نمی شد!

 

ای دوست

از من جان بخواه

اما، فریاد سهم من است

چنان که سهم ابوذر است

 

دیشب در نهج البلاغه با کسی بودم

که مرا پا به پای خویش، تا نخلستان های کوفه برد

از نخلستان صدای گریه می آمد.

دیشب به مضامین مظلوم نهج البلاغه می اندیشیدم

که ابوذر از راه رسید

این بار پا به پای ابوذر رفتم

از نخلستان تا خیابان.

 

از چار راه درد گذشتیم

از چار راه فقر

که اعتراض ابوذر مرا به خود آورد

اینان برادران علی (ع) هستند

من می گذشتم و ابوذر فریاد می زد:

چرا شریح قاضی ها رسوا نمی شود؟

من می گذشتم و ابوذر

از کنار این همه تفاوت نمی گذشت.

 

دردا که به ابوذر تنه می زدند

دردا که به ابوذر طعنه می زدند

دردا که اعتراض ابوذر

در لابه لای همهمه ها گم شد.

بگذار ملکوت

به آرامگاه خانوادگی اش بنازد

و هر روز عکس پدر بزرگش را بزرگ کند

تا همه بدانند

نجیب زادهَ قاجاری ست!

و از روی قصد

کوچهَ شهید صداقت را

کوچهَ اعتصام السلطنه بنامد.

 

دیروز در خیابان زنی را دیدم

که مانتوهای سبک سامورایی را تبلیغ می کرد

با آستین های تنگ

مخصوص آنان که با تیمم نماز می خوانند!

و تاجری سه تیغه را

که به مرد شش میلیون دلاری محل نمی گذاشت!

هزار تا چاقو می ساخت

همه اش را احتکار می کرد

در یک گوشه مردم با دو حلقه لاستیک خوشبخت

می شدند

در بالای شهر به نیت چهارده معصوم، آپارتمان های

چهارده طبقه می ساختند.

قاضی ای در یک روز

از دو طرف

سه بار سفارش شد.

من کلاهم را قاضی کردم

جهنمی شد!

مردم اما سوار سرسرهَ بی خیالی شده بودند

و مرتب قلعه ها و اسب هایشان را به رخ هم می کشیدند.

از بعضی مجلات

بوی ادکلن شب های پاریس متصاعد بود

من اما به واقعیتی می اندیشیدم

که در تاریکی شب، سطل های زباله را می کاوید!

 

امشب به علی (ع) خواهم گفت:

اینجا کسی انبان نان به دوش نمی گیرد

اینجا چقدر دروغ می گویند

اینجا عقیل درد فقیری نمی کشد

اینجا نهج البلاغه را

در کتابخانه های چوب گردویی زجر می دهند.

 

من خبر موثق دارم

هنوز در بیمارستان های بلوار کشاورز

هیچ کشاورزی پذیرش نمی شود!

و با پول بیت المال

رپرتاژ تسلیت چاپ می کنند.

بیایید به دلارها

به چشم یک اجنبی نگاه کنیم

بیایید به کراوات ها محل نگذاریم

بیایید با ماشین بیت المال

به خانه باجناقمان نرویم.

بیایید مظلومیت علی (ع) را صادر کنیم

و صداقت امام را،

بیایید استقلال را

در ورزشگاه آزادی جست و جو نکنیم

باور کنید حمام های سونا

ما را بی بخار بار می آورد!

دریغا که هنوز شاعری

خود را به آب و آتش می زند

و آب از آب تکان نمی خورد!

 

ای کاش دندهَ اخلاصمان نمی شکست

ای کاش سجادهَ ایمانمان

                 نمی پوسید.

بیایید به گناهانمان اعتراف کنیم

ما چقدر زود دچار فراموشی شدیم

باور کنید پیشتر

بهتر از این بودیم

بیایید استغفار کنیم

خدا ما را خواهد بخشید.

علیرضا قزوه

1368






نظرات:




گزارش تخلف
بعدی